خاطره اي از سرلشکر فيروزآبادي ؛ خادم امام رضا (ع)

همان‌طور که جارو را بر فرش و گل‌هاي قالي و سنگ‌ مرمر مي‌کشي، دل و روح خود را جارو مي‌کني. هر کس در حال خودش است. بعضي از خدام هم دعا و صلوات قرائت مي‌کنند، مداحي مي‌کنند،‌ روضه مي‌خوانند. زوارهم گاهي ملتمسانه از خادم مي‌خواهند که در اين معراج معنوي شرکت کنند.

به گزارش روز چهارشنبه ايرنا به نقل از دفتر ويژه رئيس ستادکل نيروهاي مسلح، فصلي از کتاب خادم امام رضا (عليه السلام)حاوي خاطرات سردار سرلشکر بسيجي سيد حسن فيروزآبادي تحت عنوان “عرض ارادتي به خادمان آستان قدس رضوي بمناسبت 8/8/88 ” منتشر شد.
در بخش از اين خاطرات آمده است:
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم صل علي محمد و آل محمد – و عجل فرجهم – سلام بر علي بن موسي الرضا (ع) افتخار ما ايراني ها
سلام و درود بر زائران و مجاوران و آرزومندان زيارت آقا، سلام بر فرشتگان و ارواح پاک مشهد الرضا (ع) و عرض تبريک ميلاد خجسته و پر برکت امام هشتم به هموطنان عزيز بويژه همشهري هاي مشهدي.
تقديم سطرهاي اين نوشته براي عراض و عرض ارادت به خادمان عاشق و خداشناس.
در آن محفل نوراني در محل دارالضيافه آستان قدس رضوي (عليه‌السلام) شرکت کردم.
تالار بسيار بزرگي بود با حدود سي‌ متر طول و بيست متر عرض، آينه‌کاري و چراغ لاله‌‌هاي بزرگ، گلدان‌ها و تزئين‌ها که‌ تعدادي از خدام هم حاضر بودند.
حضرت آيت‌الله واعظ طبسي سخنراني فرمودند و پس از گزارش مختصري، احکام کساني که توفيق تشرف پيدا کرده بودند، اعطا شد. مسئول دفتر به من گفت: شما کشيک دوم هستيد.
يک روحاني از اهل جبهه و دفاع مقدس که در سمت راست من بود، گفت: بياييد کشيک ششم، من رئيس آن کشيک هستم. به ايشان عرض کردم هر کجا که تعيين شده، همان‌جا مي‌روم. نوبت اعطاي حکم بنده رسيد. با حالي خوش آن را دريافت کردم، خيلي زيبا و جذاب بود، هنوز هم از زيارت آن لذت مي‌برم. آقاي روحاني حکم را مطالعه کردند و بشارت دادند که حکم خادم افتخاري با ده سال ارشديت خادمي است و واجد “السلام عليک يا امام الرؤف يا علي بن موسي الرضا ” يک محل دفن اهدايي است.
خوشحالي من صد چندان شد. در ده سال قبل دعوت آقاي وحيد را به ‌خاطر آوردم و در دل فهميدم حضرت امام رضا (عليه‌السلام) اين ده سال انفاق عاشقانه را پذيرفته‌اند و در حکم لحاظ شده است. خداي را شکر و سپاس گفتم.
از آن مسئول دفتر،‌ محل‌هاي مراجعه و اقدامات را جويا شدم. راهنمايي کرد به اداره خدام در صحن مراجعه کنم. فردا صبح در اداره خدام به آقاي سليماني مراجعه کردم. مسئول دفتر مرا توجيه کرد و آرم خادم امام رضا‌(ع) را دريافت کردم.
براي تهيه لباس خادمي، به خياط مخصوص مراجعه کردم. آقاي گلبوئي که در همان صحن اتاق دارند، براي دوختن لباس اندازه‌گيري کردند. سه روز دنبال تهيه لباس بودم و هر روز به اداره خدمه مراجعه مي‌کردم. آقاي مشير جانشين ادارة خدام که از نظر اخلاقي فرد ملايم و صميمي بود، مرا نسبت به مسئوليت و روش خدمت خادم افتخاري توجيه کرد: هر زمان به مشهد مشرف مي‌شويد، لباس مي‌پوشيد، به اداره خدمه مي‌آييد، دفتر را امضاء مي‌کنيد و وارد مي‌شويد.
يک‌بار هم با کمال‌الدين رئيس بخش خدام ديدار داشتم که ايشان به روش جدي بنده را توجيه کردند.
حاج‌‌آقا خزاعي‌نژاد رئيس اداره خدمه را نيز چند بار زيارت کردم و سلام و عليک و تبادل لطف و احترام. لباس آماده نشد و به تهران مراجعت کردم. کار پيگيري لباس را به خادم “باغدار حسيني ” (که از دوستان دوران کودکي بود) واگذار کردم و از تهران نيز تلفني پيگيري مي‌کردم تا لباس آماده شد.
السلام عليک يا ابا‌عبدالله الحسين
دو نوبت توفيق پيدا کردم در کشيک سوم مشرف شوم.
حاج آ‌قا خطيبي ناظم کشيک، با لطف فراوان، آسايشگاه خدام،‌ مسيرهاي رفت و آمد و نحوه انجام خدمت در نوبت اول را به من ياد دادند. پس از زيارت، در بيت خدام حاضر شدم.
بيت خدام محلي است که خادم‌هاي آن کشيک در آن محل مي‌نشينند و اگر خدمتي پيش آمد، به محل خدمت اعزام مي‌شوند و بقيه اوقات به عبادت و يا صحبت مشغولند. من حال کودکي را داشتم که روز اول دبستانش بود؛ تازه‌ وارد، نا‌آشنا به امور و با‌ احساس خاص. در بيت خدام رو به حرم حضرت ‌نشستم و مشغول ذکر و دعا شدم. البته ساير خدام اظهار لطف مي‌کردند. بعضي هم از هر در مذاکراتي مي‌کنند و متأسفانه از روز اول معلوم شد که اجازه نمي‌دهند انسان آن‌طور که انتظار مي‌رفت،‌ در حال خود،‌ متذکر و برخوردار باشد. بلکه “صاحب‌الحاجه، لا يري الا حاجته!؟ ”
يکي به کنايه و اشاره مي‌خواهد بنده او را به اردوي تفريحي سپاه اعزام کنم. يکي وضع استخدامي خانمش و ترفيعات عقب افتاده را پيگير است، يکي هم مقررات آموزش بسيج طلاب را و ديگري گله و شکايت از نسبتي که کسي به يکي از بزرگان از قول آقا داده است.
بعضي هم ياد‌آوري سابقة آشنايي و ذکر خوشايند و ناخوشايند از زمان‌هاي دور دارند. حتي بعضي از زائرين حضرت نيز مراجعاتي دارند و از اين قبيل.
روز اول که خيلي دلم مي‌خواست توسل پيدا کنم و از اين تشرف، فيوضات عالي درک کنم، درک کردم که به هر کجا روي آسمان همين رنگ است. لقد خلقنا الانسان في کبد: که ما انسان را به حقيقت در رنج و مشقت آفريديم!؟
يک مورد خدمت پيش آمد. تا آمدم بفهمم چي شد، خدام محترم حاضر از جا جستند و سطل و شلنگ و تي‌هاي شستشو را برداشتند و عازم شدند. من محروم،‌ شرمسار و در غبطه بر جاي ماندم.
خدمت؛ يعني بچه‌اي جايي از حرم مطهر را نجس کرده يا از بيني کسي خون ‌آمده و بايستي محل را تطهير کرد.
شيرهاي آب در جاي جاي حرم مطهر هست. با شلنگ آب را به محل مي‌آورند و پس از وصل کردن به کُر، توسط تي آب را به چاه که در جاهاي مختلف هست، هدايت مي‌کنند. اگر چاه در نزديکي نباشد،‌ با قطعات ابر آب را برمي‌دارند و در سطل مي‌ريزند.
عصر در مراسم صوفه (صفّه) شرکت کردم. ‌اين مراسم شبيه صبحگاه و شامگاه نظامي برگزار مي‌شود.
قاريان با صداي خوش خطبه دوازده امام خواجه نصير را مي‌خوانند و سپس قرآن تلاوت مي‌کنند. در اين مراسم دوازده نفر روبروي هم در دو طرف دار مي‌نشينند. در جلوي هر يک، يک جلد قرآن مجيد و در کنار دست هر يک، شمعدان با چراغ لاله و در کنار ديوار قبله، رئيس و معاون کشيک (که معمولاً روحاني هستند) در مرکز و سادات در دو طرف ساير خدام ارجمند مي‌نشينند.
در اين مراسم بر محمد و آل محمد صلوات و سلام فرستاده مي‌شود و موقع سلام و صلوات بر امام رضا (عليه‌السلام) همه بلند مي‌شوند و به سوي ضريح مطهر تعظيم و سلام مي‌کنند.
همزمان با سلام و صلوات بر حضرت مهدي صاحب‌الزمان روحي‌فداه (عليه‌السلام) ديوار قبله را مي‌بوسند و تعظيم مي‌کنند. در آخر هم حمد و صلوات و دعا قرائت مي‌شود.
سحرگاه بعد از نماز صبح به حرم مطهر مشرف شدم و‌ به بيت خدام رفتم. در آنجا يکي از خدام محترم که برادرِ حجت‌الاسلام والمسلمين آقاي فاکر است، خود را معرفي ‌کرد. عبا و کلاه و عرقچين دستباف مشکي بر سر داشت.
چند جلد قرآن و رحل را آماده مي‌کند، مي‌گويد حضرت آيت‌الله سبزواري وصيت کرده هر روز بر مزار ايشان قرآن تلاوت شود. با هم قرآن‌ها و رحل‌ها را به محل مي‌بريم. چون مزار آن مرحوم در قسمت زنانه در پشت سر حضرت قرار دارد، براي اولين بار بود که توفيق پيدا کردم بر مزار ايشان حاضر شوم. پس از گذاشتن قرآن‌ها بر روي رحل‌ با کمک آقاي فاکر، ‌من نشستم و حمد و سوره خواندم و عرض سلام و دعا به آقاي سبزواري.
سپس در مراسم صوفه صبح، هنگام طلوع آفتاب شرکت کردم. به همان ترتيب و شرحي که نوشتم با حضور خادم‌هايي که مخصوص کشيک امروز هستند و خدمت آنان در حال اتمام است. بعد از مراسم صوفه‌، خدام در محلي که از قبل تعيين شده بود، اجتماع کردند. در اين اجتماع تحويل کشيک انجام مي‌شود. اين مراسم همه روزه يک ساعت بعد از طلوع آفتاب در يکي از رواق‌هاي پايين پاي مبارک حضرت انجام مي‌شود و خدام کشيک قبل، در برابر خدام کشيک روز جاري، در برابر هم به صف مي‌ايستند. خطبه‌اي خوانده مي‌شود و سپس همه سجده شکر مي‌کنند. سپس رؤسا و مديران و سادات و ساير خدام کشيک روز قبل، از برابر خدام کشيک روز عبور مي‌کنند و دست مي‌دهند و سلام عليکم مي‌گويند و جواب مي‌شنوند. پس از مراسم تعويض کشيک، جاروها را مي‌آورد و هر خادم يک جارو انتخاب مي‌کند و آماده خدمت مي‌شود.
خدا را شکر مي‌کنم براي هر توفيق خدمتي که به بنده در خدمتگزاري حرم مطهر مولايم حضرت رضا (عليه‌السلام‌) نصيب فرمود؛ جارو، شستشو، باز کردن پارچه‌هاي گره زده به ضريح مطهر و نيز تطهير.
خدا مي‌داند که شرح حال خادم در انجام هر يک از اين خدمات وصف‌ناپذير است و شايد واژه مناسب براي بيان آن حالات زيبا و معنوي و بهشتي پيدا نشود، اما ظاهر امور را مي‌توان به دست قلم سپرد.
هر خدمتي طبق روال خاصي انجام مي‌شود. معمولا وقتي دسته‌ جمعي جارو را به دست مي‌گيري، مي‌فهمي که امام تو را پذيرفته است و وقتي جارو مي‌کشي، احساس خودي بودن و اهل خانه بودن مي‌کني و سايه لطف آقا را بر وجود خود حس مي‌کني. اتصال برقرار مي‌کني و سپاسگزاري و استغفار براي خودت و براي پدر و مادرت مي‌کني.
ذکر سبحان‌الله و لااله‌الاالله، شکر خدا، عرض سلام به رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله و سلم) ائمه طاهرين، ملائکه، در حق امام خميني(ه)، ولي‌امر مسلمين حضرت آيت‌الله خامنه‌اي عزيز،‌ دعا در حق اولياء، شهدا، دعا براي خانواده، دوستان، مؤمنين، خانواده شهيدان، ايثارگران، توسل به اولياء‌ حق.
همان‌طور که جارو را بر فرش و گل‌هاي قالي و سنگ‌ مرمر مي‌کشي، دل و روح خود را جارو مي‌کني. هر کس در حال خودش است. بعضي از خدام هم دعا و صلوات قرائت مي‌کنند، مداحي مي‌کنند،‌ روضه مي‌خوانند. زوار عزيز آقا هم گاهي ملتمسانه از خادم مي‌خواهند که دستي به جارو بگيرند و در اين معراج معنوي شرکت کنند. بانوان زائر بسيار حريص‌تر و شايق‌ترند و خدا مي‌داند وقتي استثنائاً بعضي به نتيجه مي‌رسند و جارو را مي‌گيرند، چه حالي پيدا مي‌کنند؛ گويا حاجتشان روا شده است. مراسم جارو،‌ دسته‌جمعي است و از يک‌سوي هر رواق در بخش مردان، به سوي ديگر انجام مي‌شود. زيرا مردان با اطلاع از زمان جاروکشي،‌ رواق را خالي مي‌کنند، جز بعضي که در حال نمازند.
اما در رواق‌هاي زنانه، خادم فقط مي‌تواند در صف زائران حضرت که در حال حرکت هستند،‌ در خطوط باريکي حرکت کند و همين مقدار را جارو نمايد. بايد گفت جاروي رواق‌هاي زنانه در حد رفع تکليف است. البته بانوان زائر اشتياق بيشتري نشان مي‌دهند که خودشان توفيق دست گرفتن جاروي حضرت را پيدا کنند و دائماً خادم مي‌شنود که بانوان زائر دعا و تشويق مي‌کنند؛ خوش بر سعادت شما و التماس دعا، اما جا را براي جارو کردن باز نمي‌کنند! تميز کردن قسمت زنانه در روزهاي شستشو انجام مي‌شود.
امان از ضعف و بيماري و ناتواني خادم. وقتي توفيق تشرف پيدا کردم که براي مرگ و زيارت حضرت ملک الموت (سلام‌ الله) آماده مي‌شدم. به قول سيد صادق فرزند کوچکم، خدام وقتي همه با هم جارو مي‌زنند، يک رواق مطهر را شروع مي‌کنند. بعد از چند دقيقه چهره‌ها مثل لبو سرخ شده و لب‌ها کبود مي‌شود و دست‌ها را به کمر مي‌گيرند. آري شکستگي و افتادگي مقبول مي‌افتد. دست و پاي توانا به ‌کار نمي‌آيد، دل شکسته و روح افتاده را راه مي‌دهند. نفس‌بريده جارو کشيدن، يعني سينه‌خيز به پاي دوست افتادن.
خدايا چه لطف بزرگي است. کرم اهل بيت (عليهم‌السلام) چون نسيم روح‌نواز بر عاشق از پاي‌افتاده و دل‌شکسته و از همه‌جا (حتي خود9 قطع اميد کرده، بوزد. رواق‌هاي حرم، درياي روح‌نواز لطف‌اند، باران رحمت‌اند و جويبار طهارت و زيارتگاه ههة خوبان که از جلوي آينه دل مي‌‌گذرند و با امام رضا اميرالمؤمنين پيوندها دارند.
مراسم شستشو بسيار حساس، دقيق و پر از نکات عاطفي و لطف و زيبايي‌هاست. بهشت را لمس مي‌کني. پس از مراسم تحويل کشيک، جارو را برمي‌دارم، مي‌بينم که چند نرده چوبي مي‌آورند. آقاي مشير با لطف به من مي‌گويد امروز روز شستشو است. چه مراسم سختي است. قبلاً شرح دادم که بانوان زائر براي جاروکشي جا باز نمي‌کنند. در شستشو تمام رواق‌هاي زنانه اطراف ضريح مطهر، بايستي کاملا تخليه و با آب و مواد شوينده شستشو و خشک شود. آيا ممکن است، چگونه؟ اگر بتوانم و قلبم ياري کند.
نرده‌هاي چوبي را خدام به ‌تدريج بين خانم‌هاي زائر حرکت مي‌دهند. البته همين هم کار سختي است، ولي به هر ترتيب هست انجام مي‌شود. بدين‌وسيله چند مانع و قسمت ايجاد مي‌‌کنند. کار به‌ طرز حکيمانه‌اي پيش مي‌رود.
در يک قسمت پايين پاي مبارک که جدا شده است،‌ به بانوان زائر مي‌گويند ضريح مطهر را ببوسيد و اينجا را خالي کنيد که مي‌خواهيم شستشو کنيم. چند نفر خادم اين کار را دنبال مي‌کنند: خواهرها بفرمايند، زيارت کنيد زود اينجا را خالي کنيد… و از يک طرف درب پايين پا مسيري باز مي‌شود براي خارج شدن و تعدادي خادم، بانوان را به سمت بيرون هدايت مي‌کنند و چه تلاش‌هايي که براي بازگشتن انجام مي‌شود و چه اصرار و التماسي که دل سنگ را ذوب مي‌کند.
با يک نرده جلوي بانوان زائر را در پشت سر مبارک مي‌بندند و با يک نرده به موازات نرده اولي، کوچه‌اي درست مي‌کنند تا آنهايي که طالب توسل به ضريح مطهر هستند،‌ به سمت قسمت زيارت هدايت ‌شوند و پس از بوسيدن ضريح و توسل، به ‌تدريج به کوچه‌اي که درست شده، راهنمايي و از آن کوچه به بيرون هدايت ‌شوند. بايد باشي و ببيني که چه کار سختي است.
آقاي مشير آهسته در گوش من مي‌گويند ممکن است شما تاب نياوريد، هر وقت خسته شديد، آهسته به سمت مردانه برويد، آنجا کار آسان‌تر است. انصافاً‌ که کار سختي است و بايد توفيق پيدا کني باشي، تا بداني چه مي‌شود.
بانوان محترم و زائران مشتاق، همه اصرار دارند ضريح مطهر را ببوسند و به آن متوسل شوند و حاجات خود را بخواهند. البته روز شستشو بيشتر از هر روز ديگر توفيق پيدا مي‌کنند. زيرا در بقيه روزها امکان دسترسي به ضريح مطهر به خصوص در قسمت زنان زائر بسيار کم است ولي در روز شستشو با گذاشتن نرده‌ها همه زائرين يک به يک به سمت ضريح مطهر هدايت مي‌شوند و توفيق، نوراني و بسيار زيبا و ديدني است.
موقع راه دادن، بسيار خوشحال و مسرور هستند، ولي جدا شدن و باز کردن راه، بسيار مشکل. البته بسيار تشکر و دعا مي‌کنند به خادم محترم، اما بعضي هم مايل نيستند جدا شوند و‌ جا را به ديگري واگذار کنند. تلخ‌ترين صحنه‌اي که امروز ديدم، آن بود که بانوي زائري مايل به جدا شدن از ضريح مطهر نبود و يکي از بانوان محترم خادمه او را بغل گرفته بود و به سمت بيرون از شبستان هدايت مي‌کرد.
تصور اين صحنه دلم را مي‌رنجاند و تصور آن بسيار دلتنگ کننده است. از آن مي‌گذرم. در ذهن خودم به اين صحنه راضي نيستم ولي مي‌گويم کاش مي‌توانستم کاري انجام دهم و دلم مي‌خواهد از تکرار آن جلوگيري کنم، اما آيا چاره‌اي هست؟
بالاخره خدام هم بايستي وظيفه خود را انجام دهند،‌ اما بدون چنين صحنه‌اي ممکن است؟ آيا امام (عليه‌السلام ) ‌راضي هستند؟ خداوند خدام عزيز رضايش را هدايت و کمک کند تا بتوانند مانند فرشته‌ها خدمت کنند.
خدا را شکر همه زيارت کردند و ضريح مطهر را بوسيدند و رفتند. اطراف ضريح خلوت شده است. حالا بايد تکه‌پارچه‌هايي که به ضريح مطهر بسته شده و گاهي چندين گره زده‌اند، باز شود و به عبارت بهتر بريده شود. باز هم التماس بانوان زائر براي گرفتن پارچه‌هاي جدا شده از ضريح مطهر به عنوان تبرک. در اين قضيه دستور خاصي نيست و بين خدام محترم اختلاف‌نظر هست.
کار به دستگاه برش و جوش هم مي‌رسد. بعضي وسايل فلزي که بسته‌اند بايد باز شود. فرش‌ها را هم جمع مي‌کنند و مي‌برند. حالا اينجا شبستان بهشت است. آب،‌ مواد شوينده، وسايل شستشو و تحرک خدام. طواف را در حج ديده‌اي. بي‌مراتب و همه يکرنگ، بزرگ و کوچک، پير و جوان، روحاني و عامي از خدام، همه در حال شستشو. بزرگي به من سفارش مي‌کند. جوراب را در نياوريد، سنگ‌هاي صاف و آب و مواد شوينده، ليز و سُر مي‌شود.
حالا فرصت ارتباط بي‌واسطه با ضريح مطهر است. به بهانه بوسيدن، نزديک ضريح مطهر کار مي‌کنم. هر کس و هر عزيزي را به خاطر مي‌آورم، به نيابتش مي‌بوسم. امام خميني،‌ خامنه‌اي عزيز،‌ پدر، مادر و همسر و پدر و مادرش، فرزندان،‌ همکاران، دوستان،‌ ملتمسين دعا. بوسيدن ضريح مطهر به اندازة بوسيدن حجرالاسود لطف و لذت دارد. از توحيد‌خانه (تابوت‌خانه) پشت پنجره صحن انقلاب (عتيق ـ کهنه) شستشو شروع مي‌شود. برحسب شيب، آب به دهانه چاه‌هاي کف شبستان هدايت مي‌شود.
وقتي سياهي آب شستشو را مي‌بيني، ضرورت شستشو را مي‌فهمي! آخرين شبستان زنانه پايين پاي مبارک را مي‌شوييم. تلاش زيادي براي هدايت آب غساله و خشک کردن کف انجام مي‌شود.
خدّام يکي يکي رفته‌اند… کجا؟ من نمي‌دانم! البته عده‌اي براي خدمت فوق ضريح يا خدمت پاي کرسي رفته‌اند. وسايل شستشو،‌ شلنگ‌ها و تي‌ها را مي‌بريم به يک اتاقک که در کنار شبستان پايين پاي مبارک است. دوستي مرا با محبت همراهي مي‌کند. من خيلي خوشحالم که هر ساعتي که مي‌گذرد، گوشه و کنار را بهتر ياد مي‌گيرم و با وظيفه خادمي بيشتر آشنا مي‌شوم.
به بيت الخدام مي‌رويم…